آیه 13 سوره بقره
<<12 | آیه 13 سوره بقره | 14>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
و چون به ایشان گویند: ایمان آورید چنانکه دیگران ایمان آوردند؛ گویند: چگونه ایمان آوریم مانند بیخردان؟! آگاه باشید که ایشان خود بیخردند ولی نمیدانند.
چون به آنان گویند: ایمان آورید چنان که دیگر مردم ایمان آوردند می گویند: آیا ما هم مانند سبک مغزان ایمان آوریم؟! آگاه باشید! قطعاً اینان خود سبک مغزند، ولی [از شدت کوردلی به این حقیقت] آگاه نیستند.
و چون به آنان گفته شود: «همان گونه كه مردم ايمان آوردند، شما هم ايمان بياوريد»، مىگويند: «آيا همان گونه كه كم خردان ايمان آوردهاند، ايمان بياوريم؟» هشدار كه آنان همان كمخردانند؛ ولى نمىدانند.
و چون به آنان گفته شود كه شما نيز همانند ديگر مردمان ايمان بياوريد، مىگويند: آيا ما نيز همانند بيخردان ايمان بياوريم؟ آگاه باشيد، كه آنان خود بيخردانند و نمىدانند.
و هنگامی که به آنان گفته شود: «همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید!» میگویند: «آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟!» بدانید اینها همان ابلهانند ولی نمیدانند!
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
سفهاء: بى خردان، مفرد آن سفيه و در اصل به معنى سبكى است.
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است.
شأن نزول:
«شیخ طوسی» گوید: اكثر مفسرين برآنند كه اين آيه درباره منافقين نازل شده، چنان كه آيات مقدم آن نيز چنين بوده است و اين اقوى است، عده اى گويند: كه چهار آيه اول سوره بقره درباره مؤمنين و دو آيه بعد از آن در وصف كفار و سيزده آيه بعد از آن درباره منافقين نازل گرديده است و اين موضوع از لحاظ اين كه جنبه عموم در آن رعايت شده اقوى است چنان كه از مجاهد نيز نقل گرديده است .
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«13» وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ
وچون به آنان گفته شود، شما نيز همانگونه كه (ساير) مردم ايمان آوردهاند ايمان آوريد، (آنها با تكبّر وغرور) گويند: آيا ما نيز همانند سادهانديشان و سبك مغزان، ايمان بياوريم؟! آگاه باشيد! آنان خود بىخردند، ولى نمىدانند.
پیام ها
1- ارشاد و دعوت اولياى خدا، در منافقان بىاثر است. «قِيلَ ... أَ نُؤْمِنُ»
2- منافقان، روحيّه امتياز طلبى و خود برتربينى دارند. «أَ نُؤْمِنُ» 3- تحقير مؤمنان، از شيوههاى منافقان است. «كَما آمَنَ السُّفَهاءُ»
«1». «لا يَشْعُرُونَ» بقره، 12؛ «هُمُ السُّفَهاءُ» بقره، 13.
«2». «لا يَفْقَهُونَ» توبه، 87؛ «لا يَعْلَمُونَ» بقره، 13.
«3». «يَعْمَهُونَ» بقره، 15، «لا يُبْصِرُونَ» بقره، 17.
«4». «حَذَرَ الْمَوْتِ» بقره، 19.
«5». «وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ» بقره، 10
جلد 1 - صفحه 62
(ايمان داشتن و تسليم خدا بودن، در نظر منافقان سبك مغزى است.)
4- مسلمانان بايد هوشيار باشند تا فريب ظواهر را نخورند. «أَلا»
5- در فرهنگ قرآن، تسليم حقّ نشدن، سفاهت است. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»
6- بايد غرور متكبرانه منافق، شكسته وبا آن مقابله شود. «إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ»
7- افشاى چهره دروغين منافق، براى جامعه اسلامى ضرورىاست. «هُمُ السُّفَهاءُ»
8- بدتر و دردآورتر از هر دردى، جهل به آن درد است. «لكِنْ لا يَعْلَمُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ «13»
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا: وقتى گفته شود مر منافقان را كه ايمان آوريد و تصديق كنيد پيغمبر را به اعتقاد قلبى، كَما آمَنَ النَّاسُ: همچنانكه ايمان آوردهاند مؤمنين به اخلاص و حسن عقيده، و از شوائب نفاق محترز گرديده؛ قالُوا أَ نُؤْمِنُ: گويند منافقين در جواب آيا ايمان آوريم، كَما آمَنَ السُّفَهاءُ: چنانچه ايمان آوردهاند بىخردان و كم عقلان؟! (استفهام، انكارى است، يعنى هرگز ايمان نياوريم، چنانكه سفهاء ايمان آوردهاند.) حق تعالى تكذيب و رد قول آنها فرمود به اينكه: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ: آگاه باشيد و بدانيد اى مؤمنان مصدّق! به درستى كه منافقان ايشانند بىخردان و كم عقلان، نه مؤمنان؛ زيرا سفيه كسى است كه به واسطه كمى معرفت و نقصان عقل و خفت رأى، جلب مضرّات و دفع منافع نمايد؛ و چون منافقان، عصيان را طاعت و كفر را موجب تقرب به خدا دانسته و اين عين خسران و سبكى عقل است، پس حقيقة سفيه و جاهل آنها هستند. وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ: و لكن نمىدانند كه جاهلند. اين فرمايش مبالغه است در جهل آنها، زيرا جهل بر دو قسم است: قسم اول- آنكه جاهل باشد، لكن معترف و متوقف است بر جهل خود. در اين صورت ممكن است بعض آيات و مواعظ او را نفع بخشد و بالاخره مهتدى شود.
قسمت دوم- جهل مركب است، يعنى شخصى جاهل عالم به جهل خود
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 72
نباشد و ارشاد و هدايت و بيانات حقه علميه را رد نموده ابدا تدبر و تفهمى نيابد، و مادام العمر به سفاحت و نادانى باقى ماند، و اين اعظم و اقبح از مرتبه اول است.
آن كس كه نداند و نداند كه نداند
در جهل مركّب أبد الدّهر بماند
در كتاب كافى در فرمايش حضرت موسى الكاظم عليه السلام به هشام فرمايد: يا هشام من سلّط ثلاثا على ثلاث فكانّما اعان على هدم عقله، من اظلم نور تفكرّه بطول امله و محى طرائف حكمته بفضول كلامه و اطفأ نور عبرته بشهوات نفسه فكانّما اعان على هدم عقله و من هدم عقله افسد عليه دينه و دنياه «1». يعنى: اى هشام! هركه مسلط سازد سه چيز را بر سه چيز، پس كمك نموده بر خرابى عقلش: هركه تاريك كند نور فكر خود را به درازى آرزو، و محو نمايد لطايف حكمت خود را به زيادى كلام، و خاموش سازد نور عبرت خود را به شهوات نفس خود؛ پس به درستى كه كمك نموده بر ويرانى عقل خود، و هركه منهدم شود عقل او فاسد نموده دين و دنياى خود را.
علماء اخلاق فرمودهاند: عقل فيوضات عاليه مىبخشد، و انسان را وادار كند به امورى كه نفع ابدى دارد، و منع نمايد از چيزهائى كه نفع فعلى و لكن ضرر دائمى را موجب شود؛ به شرطى كه مغلوب هواى نفس و شهوات نشده باشد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِنْ لا يَعْلَمُونَ «13»
ترجمه
و چون گفته شود بآنها كه ايمان بياوريد چنانچه ايمان آوردند مردم گويند آيا ايمان بياوريم چنانچه ايمان آوردند بيخردان آگاه باش همانا آن گروه آنان بيخردانند ولى نميدانند..
تفسير
در برهان از امام كاظم (ع) در اين باب روايتى نقل نموده كه خلاصهاش آنستكه وقتى مانند سلمان و أبو ذر و مقداد از اخيار صحابه و دوستان خاندان نبوت بمنافقانيكه نقض بيعت با امير المؤمنين (ع) را نموده بودند ميگفتند دست از نفاق برداريد و ظاهرا و باطنا ايمان داشته باشيد و بسعادت قبول ولايت برسيد و تحصيل رضاى خدا و رسول را بنمائيد و مانند ما باشيد آنها جرئت جسارت نميكردند نزد اين قبيل اشخاص ولى چون برفقاى صميمى خودشان ميرسيدند ميگفتند آيا ما ايمان بياوريم مانند اين اشخاص ساده سفيه كه ظاهرا و باطنا ايمان آوردهاند با آنكه عدّه از بزرگان عرب و پادشاهان دنيا دشمن محمّدند و بعد از او دمار از روزگار مسلمانان حقيقى بيرون مياورند پس ما بايد دو طرف را در دست داشته باشيم و تأمين آتيه خودمان را بنمائيم
جلد 1 صفحه 35
لذا خداوند رسوا نمود آنها را و با تاكيد تام و تمام نسبت سفاهت را بآنها داد و فرمود كه آنها نميدانند پيغمبر (ص) و على (ع) بر حقّند و غلبه با اين دين است و دشمنان اسلام ذليل و مقهور ميشوند و اين از سفاهتشان است كه با حال تزلزل زندگى ميكنند و بخسران دنيا و آخرت گرفتار ميشوند و نزد خدا و خلق رسوا و از انظار كفار و مسلمانان ساقط ميگردند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذا قِيلَ لَهُم آمِنُوا كَما آمَنَ النّاسُ قالُوا أَ نُؤمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ أَلا إِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ وَ لكِن لا يَعلَمُونَ «13»
(و هنگامي که بآنان گفته شود که ايمان بياوريد چنانچه مردم ايمان آوردند ميگويند آيا ايمان بياوريم چنانچه سفيهان و بيخردان ايمان آوردند، آگاه باشيد که آنان خود بيخردند ولي نميدانند) و كلام در تفسير اينکه آيه در ضمن چند مطلب است
«مطلب اول»
چنانچه گذشت اينکه كلام از باب امر بمعروف و دعوت براه سعادت و طريقه مثلي و ارشاد بخير و صلاح در دين و دلالت بصراط مستقيم است چنانچه آيه قبل، از باب نهي از منكر و ردع از فساد بود، و قائل باين قول يا ذات مقدس حق يا پيغمبر اكرم يا خواصّ از مؤمنين ميباشند.
و اينکه از بزرگترين وظايف انبياء بلكه غرض از بعثت آنها و مقصود از نازل كردن كتابها و قرار دادن تكليف است و بلكه ايمان که بآن دعوت ميكنند علّت غايي خلقت بشر است چنانچه ميفرمايد وَ ما خَلَقتُ الجِنَّ وَ الإِنسَ إِلّا لِيَعبُدُونِ«1» و خلقت بشر نيز علّت غايي خلقت ساير موجودات است چنانچه ميفرمايد وَ سَخَّرَ لَكُم ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الأَرضِ جَمِيعاً مِنهُ«2» و غير اينها از آيات ديگر که در بحث معاد متذكر شدهايم«3»
1- سوره ذاريات آيه 56
[.....]
2- سوره مؤمن آيه 66
3- كلم الطيب جلد 3
جلد 1 - صفحه 388
بنا بر اينکه غرض اصلي از خلقت جميع موجودات ايمان انسان و بمدارج كمال و ترقّي و تعالي رسيدن اوست و انبياء و اولياء و داعيان الي اللّه چون اينکه غرض الهي را تعقيب ميكنند بزرگترين عبادتها را بجاي آورده و مشمول بهترين اجرها و موهبتهاي ربوبي ميباشند
«مطلب دوم در معني ناس»
در ذيل آيه شريفه وَ مِنَ النّاسِ مَن يَقُولُ آمَنّا الاية معناي ناس را از جهت لغت و مبدء اشتقاق آن را ذكر نموديم و چنانچه اشاره نموديم انسان مركّب از دو جنبه است يكي جنبه جسماني حيواني که جنس مشترك او با ساير حيوانات است و ديگر جنبه روحاني ملكوتي که فصل مميّز او از حيوانات و موجودات جسماني ديگر است و آن بمنزله صورت«1» ميباشد و چنانچه در حكمت مبرهن شده شيئيت شيء بصورت است نه بماده و ماده بدون صورت تحققپذير نيست، پس انسانيت انسان بتقويت جنبه ملكوتي اوست و هر چه اينکه جهت را نيرو بخشد و قوي گرداند بحقيقت انسانيت نزديكتر شده و مفهوم انسان بر او صادقتر است، و اگر جنبههاي حيواني را تقويت كند و بآنطرف متمايل شود شايسته همان نام و همان مقام خواهد بود و در تيپ سباع يا بهائم يا شياطين مقرّ و مقام خواهد داشت بنا بر اينکه مراتب انسانيت باندازه سير مدارج ترقّي و تكميل روح است و انسان كامل و مصداق اتمّ آن كسي است که روحش در اعلي مرتبه كمال باشد و از اينجا مفاد حديثي که منسوب بزين العابدين عليه السّلام است معلوم ميگردد
1- فرق جنس با ماده و همچنين فصل با صورت در حمل است که جنس قابل حمل بر فصل و بر عكس ميباشد ولي ماده قابل حمل بر صورت نيست گفته ميشود بعض الحيوان ناطق و کل ناطق حيوان ولي گفته نميشود بعض المادة صورة و بالعكس و باصطلاح فرق در لا بشرطي و بشرط لايي است يعني جنس لا بشرط است و با هزار شرط جمع ميشود ولي ماده بشرط لاست يعني عدم حمل، چنانچه فصل نيز لا بشرط است ولي صورت بشرط لا ميباشد
جلد 1 - صفحه 389
که ميفرمايد
«انّ رجلا جاء الي امير المؤمنين عليه السّلام فقال اخبرني ان كنت عالما عن النّاس و عن اشباه النّاس و عن النسناس، فقال امير المؤمنين عليه السّلام يا حسين اجب الرجل فقال له الحسين عليه السّلام اما قولك اخبرني عن النّاس فنحن النّاس، الي ان قال:
1» و اما قولك اشباه النّاس فهم شيعتنا و هم موالينا و هم منّا، الي ان قال: و اما قولك النسناس فهو السواد الاعظم و اشار بيده الي جماعة النّاس ثم قال ان هم الا كالانعام بل هم اضل»«
(مردي نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمد و گفت اگر دانايي مرا از ناس و اشباه ناس و نسناس آگاه كن، امير المؤمنين عليه السّلام بحضرت حسين عليه السّلام فرمود اينکه مرد را جواب بده، حسين عليه السّلام فرمود امّا اينكه از ناس پرسيدي ناس مائيم، و امّا اشباه ناس شيعيان ما و دوستان مايند و آنان از ما هستند، و اما نسناس پس آنها سواد اعظم مردمند و بدستش بجماعتي از مردم اشاره نمود و فرمود اينان جز چهارپايان نيستند بلكه از آنها پستتر و گمراهترند)
«مطلب سوم»
«كاف» در کما آمن براي تشبيه و ماء آن ماء مصدريّه است يعني ايمان بياوريد مانند ايمان مردم، و چنانچه گذشت مراد از ناس در مرتبه اول اهل بيت عصمت و طهارتند که در اعلا مراتب انسانيت ميباشند و ايمان آنان اعلي مراتب ايمان است، و بنا بر اينکه مفاد امر در «آمنوا» ايمان بقلب و زبان و جميع جوارح و اعضاء است و متخلق شدن بجميع اخلاق حميده و عمل نمودن بهمه اعمال صالحه و صبر در مكاره و مصائب و مجاهد، باموال و انفس در راه خدا و كوشش در هدايت و ارشاد و غير اينها از شئونات ديگر که از خصائص اينکه خاندان است و كسي بپايه فضائل و مقامات آنها نميرسد در زيارت جامعه است
«بلغ اللّه بكم اشرف محل المكرمين و اعلي منازل-
1- مجمع البحرين في لغة النسناس
جلد 1 - صفحه 390
اللهالمقربين و ارفع درجات المرسلين حيث لا يلحقه لا حق و لا يسبقه سابق و لا يطمع في ادراكه طامع»}
و چون نيل بدرجات آنها در شأن كسي نيست از اينجهت كاف تشبيه آورده که هر كس باندازه قدرت و استعداد خود بآنان اقتداء و تاسي كند و علما و عملا و اخلاقا خود را همانند آنان نمايد و شايد بهمين جهت در حديث سابق الذكر شيعيان و مواليان اهل بيت را اشباه ناس ناميده و ممكن است مراد از ناس مؤمنين كامل باشند که شامل معصومين و مؤمنيني که در درجات ما دون آنان قرار گرفتهاند باشد مانند سلمان و ابا ذر و مقداد و عمّار و حذيفه و امثال اينها
(مطلب چهارم در جواب منافقين)
«قالُوا أَ نُؤمِنُ كَما آمَنَ السُّفَهاءُ» سفيه كسي را گويند که كم عقل و سبك مغز و سست خرد باشد نه اينكه فاقد عقل و خرد باشد بحدي که تكليف از او برداشته شود مانند مجنون (ديوانه) و بواسطه همين سفاهت است که خير را از شرّ، و نفع را از ضرر، و صلاح را از فساد بخوبي نميتواند تشخيص دهد و سفيه بر دو قسم است: سفيه در امور دنيوي که در شريعت براي او احكامي مقرر شده چنانچه در قرآن كريم ميفرمايد وَ لا تُؤتُوا السُّفَهاءَ أَموالَكُمُ«1» (اموال سفيهان را بدست آنان ندهيد) و نيز ميفرمايد «فَإِن كانَ الَّذِي عَلَيهِ الحَقُّ سَفِيهاً أَو ضَعِيفاً أَو لا يَستَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَليُملِل وَلِيُّهُ بِالعَدلِ«2» (پس اگر مديون سفيه يا ضعيف يا قادر بر نوشتن نباشد بايد وليّ او بدرستي بنويسد) و سفيه در امر دين و آخرت که در آيه شريفه «أَلا إِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ» اشاره باين نوع از سفاهت است که سعادت را از شقاوت و راه نجات را از طريق هلاكت تميز نميدهد
1- سوره نساء آيه 4
2- سوره بقره آيه 182
جلد 1 - صفحه 391
همه كفار و فساق و كساني که از طريق حق منحرفند داخل در اينکه قسم ميباشند، و همين است مفاد حديثي که در كافي نقل ميكند که راوي از حضرت صادق عليه السّلام ميپرسد عقل چيست! ميفرمايد
«ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»
راوي گويد گفتم پس آنچه در معاويه بود چه بود! فرمود نكري و شيطنت بود که شبيه عقل است و عقل نيست و امّا اينكه منافقين اهل ايمان را بسفاهت نسبت ميدهند و آنان را سفهاء مينامند براي اينست که هر كسي بنظر سطحي برفتار و كردار و طرز انديشه آنكه مخالف رويّه او زندگي ميكند بنگرد، رفتار او را سفيهانه ميپندارد چون طرز كار خود را عاقلانه ميشمارد، مثلا آنكه منهمك در دنيا و غرق در شهوات و لذات آنست كساني را که زهد ميورزند و بمقدار حاجت از دنيا اكتفاء ميكنند سفيه ميدانند و همچنين اهل معصيت و تاركين فرائض، اهل نماز و روزه و حج و دهندگان خمس و زكاة را، ابله ميدانند، بلكه طالبان مال و حطام دنيوي، طالبان علم و دانش را در فكر خود نابخرد ميدانند و بسا اهل دين و متوسطين از آنها اهل تقوي و مردان مقرّب الهي را که پشت پا بدنيا زدهاند بسفاهت منسوب ميدارند، چنانچه از أمير المؤمنين عليه السّلام در صفات متقين ميفرمايد
1» «و يقولون قد خولطوا و قد خالطهم امر عظيم»«
(و ميگويند اهل تقوي عقلشان مختلّ شده و حال آنكه امر بزرگي آنان را مضطرب نموده است) و چون منافقين گمان كردهاند راهي را که در پيش گرفتهاند زيركانه و عاقلانه است، مؤمنان را که بر خلاف راه آنان ميروند بلكه آنان را تخطئه ميكنند سفهاء مينامند، و پيداست که اينکه گفتار از آنان در سرّ و نهان بوده و با شياطين و همجنسان خود و يا در بعض مواقع ببعض مؤمنان ميگفتهاند چه آشكار گفتن اينکه سخن با نفاق آنان منافات دارد
1- نهج البلاغة خطبه همام
جلد 1 - صفحه 392
(مطلب پنجم)
در بيان جمله «أَلا إِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ»:
چنانچه در نظير اينکه جمله يعني جمله «أَلا إِنَّهُم هُمُ المُفسِدُونَ» گذشت، تأكيدات متعدّد اينکه جمله نيز بر ثبوت انحاء سفاهت و تحقق دائمي آن براي منافقين كمال دلالت را دارد امّا ثبوت سفاهت در امر دين که براي آنان مورد سخن نيست زيرا سعادت خود را از شقاوت و نجات خود را از هلاكت تشخيص نداده و خود را بشقاوت و هلاكت ابدي گرفتار نمودهاند و امّا سفاهت آنان را در امر دنيا بوجوهي ميتوان اثبات نمود:
«وجه اول»
اينكه منافقين به اينکه جهت که نميخواهند باطن آنها كشف شود هم از منافع كفار محرومند و هم از منافع مسلمين مُذَبذَبِينَ بَينَ ذلِكَ لا إِلي هؤُلاءِ وَ لا إِلي هؤُلاءِ«1» و هم كفار از آنها احتراز دارند و هم مسلمانان
«وجه دوم»
از بسياري از آيات شريفه استفاده ميشود بركات و فيوضات الهي در اثر اعمال صالحه و مصائب و گرفتاريها بواسطه اعمال سيئه است مانند آيه وَ لَو أَنَّ أَهلَ القُري آمَنُوا وَ اتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرضِ وَ لكِن كَذَّبُوا فَأَخَذناهُم بِما كانُوا يَكسِبُونَ«2» (اگر اهل شهرستانها ايمان و تقوي داشتند البته بركات آسمان و زمين را بر آنها ميگشوديم، ولي آيات الهي را تكذيب نمودند پس بواسطه اعمالشان آنان را گرفتار نموديم) و آيه ما أَصابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَت أَيدِيكُم«3» (آنچه مصيبت بشما ميرسد بواسطه اعمالتان ميباشد)
1- سوره نساء آيه 142
2- سوره اعراف آيه 94
3- سوره شوري آيه 29
جلد 1 - صفحه 393
«وجه سوم»
منافقين با منتهاي تستّر و پنهان نمودن باطن خود خداوند عالم آنان را رسوا و مفتضح ميكند چنانچه در آيات سوره توبه قصد باطني آنان را در ساختن مسجد ضرار و كارهاي ديگرشان را براي پيغمبر و مؤمنين بيان نموده و همچنين در سوره منافقين سرّ آنان را فاش نموده است
«وجه چهارم»
امور باطني چه اعتقادي چه اخلاقي بالاخره در دنيا آثارش ظاهر ميشود و آنچه در كوزه هر كسي است برون ميتراود و امتحانات الهي بواطن اشخاص را ظاهر مينمايد چنانچه پس از رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم عمليات بعضي از صحابه نسبت بدختر و داماد و فرزندان پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نيّات باطني آنان را ظاهر ساخت مخصوصا بني اميه که كفر و شرك باطني خود را نمايان داشتند و يزيد با زبان نحس خود ترانه:
لعبت هاشم بالملك فلا
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 13)- نشانه دیگر اینکه: آنها خود را عاقل و هوشیار و مؤمنان را سفیه و سادهلوح و خوش باور میپندارند، آن چنانکه قرآن میگوید: «هنگامی که به آنها گفته میشود ایمان بیاورید آنگونه که تودههای مردم ایمان آوردهاند، میگویند: آیا ما همچون این سفیهان ایمان بیاوریم»؟! (وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ). و به این ترتیب افراد پاکدل و حق طلب و حقیقت جو را که با مشاهده آثار حقانیت در دعوت پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و محتوای تعلیمات او، سر تعظیم فرو آوردهاند به سفاهت متهم میکنند لذا قرآن در پاسخ آنها میگوید: «بدانید سفیهان واقعی اینها هستند امّا نمیدانند» (أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ).
آیا این سفاهت نیست که انسان خط زندگی خود را مشخص نکند و در میان هر گروهی به رنگ آن گروه درآید، استعداد و نیروی خود را در طریق شیطنت و توطئه و تخریب به کار گیرد، و در عین حال خود را عاقل بشمرد؟!
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 111.
- ↑ ابوالحجاج المخزومى مجاهد بن جبر در تفسير از شاگردان عبدالله بن عباس و از تابعين و اهل مكه است سال 21 هجرى در زمان خلافت عمر بن الخطاب متولد شده وفات او در سال 104 هجرى در حالتى كه سجده ميكرد اتفاق افتاد و 83 سال سن او بوده و شيخ بزرگوار ما او را از مفسرين مورد اطمينان معرفى نموده است او داراى كتابى در تفسير است.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص 4.
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم
- محمدباقر محقق، نمونه بینات در شأن نزول آیات از نظر شیخ طوسی و سایر مفسرین خاصه و عامه.